♥♥♥♥تکه های قلب شکسته ی من♥♥♥♥

میخوام از آرزوهام واستون بگم

آرزوهایی که تک به تکشون پرپر شدند و سوختند

آخه بهار وقتی اومدی به زندگیم آرزوم همش فقط یه چیز شد اونم رسیدن به تو بود. از سمانه شنیدم از لج بابات میخوای دیگه ترک تحصیل کنی! میخواستم بهت زنگ بزنم آرومت کنم بگم نه بهارم تو داری اینجوری به خودت لج میکنی ولی جالب اینجاست که سه شنبه دانشگاه که رفتم ازشون واسه فارق التحصیلی خودم سوال پرسیدم. آره به خدا این تعجب آورتر از همه چیزهست که من آرشی که حتی همیشه میگفت من به گرفتن دکتری و phd تو رشتم مهندسی هوافضا حتی راضی نیستم و میخوام تا بالا ترین مقاطع ادامه بدم حالا دیگه توان درس خوندن ندارم.

نمیتونم خدا دیگه نه میخوام و نه میتونم که درس بخونم. دیگه درس بخونم واسه چی؟ واسه کی؟ خوشی هام که به پایان رسید و تموم شد. آره سهم من از زندگی شده این

شده فراموشیه آرزوهام و لحظه شماری واسه مرگ. واسه خلاص شدن از این همه زجر.

واسه نشنیدن کنایه های این و اون که بگند پس بهارتون کو آقا آرش؟؟؟!؟؟؟

چقدر عشق نامرده که با آدما اینجور میکنه. خدایا ازت میخوام هیچکس را نذاری عاشق بشه یا اگه عاشق شد بذار به عشقش برسه.

حال منو کی میفهمه؟ کی درک میکنه چی دارم میکشم؟ دیگه نفس کشیدنم واسم سخت شده بدون اون. دیگه دنیام شده تکراری و خسته کننده.

تنها شدم خدا تنهای تنها....

نه اینکه کسی پیشم نباشه نههههههههه خدا قلبم شده تنها...

مگه میشه فراموشش کنم؟ انگار همین دیشب بود که ازم قسم گرفت هیچوقت تنهاش نذارم...

بهارم الهی آرشت فدات بشه غصه نخور من تا ابد کنارتم. بهارم واسه تو نفس میکشم دیگه نفسمو تنهاش نمیذارم.

نسرین شاید تو هم یه روزی بخونی این وبلاگو. آجی نسرینم یادته وقتی همش یک ساعت ازش بی خبر میشدم چقدر واسش اشک میریختم میگفتم آجیییییییییی دلم شور میزنه واسه بهارم حالا بخند بهم نسرین بهم بخند.

بخند که چقدر میگفتی آرش تو حتی بهار را از نزدیک ندیدی به عشق نتی دل نبند اینجا دنیای مجازی یهست و همش دروغه ولی میگفتی آجی جونم بهار فرق داره بهار خیلی مهربونه و ............................

بهم بخندیییییییییییییید همه به احمق بودنم بخندید. به اشک هام بخندید.

ولی بهار.............

تو از تنهایی من شاد باش...

خدااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااا

 

 

+نوشته شده در برچسب:,ساعتتوسط آرش | |

می خوام برات بنویسم.

اما موندم از چی و از کجا شروع کنم؟ 

از تو که بی رحمانه منو تنهام گذاشتی یا از خودم که عشق نداشتت را باور کردم؟

از تو بنویسم که قلبت از سنگ بود یا از خودم که شیشه ای بی حفاظ بودم؟ امشب از چی بنویسم بهار ؟ از دستهام که هر شب به سوی آسمان بلند می کردم  و از خدا به دعا تو را می خواستم ... از دلم که شکستی یا از نگاه غریبه ات ؟ از قلبی که مرا نخواست یا از قلبی که تو را خواست ؟

 

شاید در دادگاه عشق محاکمه بشم. اونجا تو را مقصر ندونند و به زود باوری قلب من که تو را بهترین ومهربان ترین عشق دنیا میدونست اتهام بزنند . شاید از اینکه زود دلبسته شدم و از همه وابستگی ها بریدم تا تو را داشته باشم به نوعی گنهکار شناخته بشم. شایدم هم گناه را به گردن چشمهای تو بگذارن که هیچ وقت مرا ندید !!! چون که از انتخابش پشیمان شده بود .

انتخابی که یه روزی میگفت فقط آرش. میگفت من کاری به قسمت ندارم من فقط آرش میخوام ولی تنهام گذاشت و رفت.

گناه من هم باشه همین

که دوستت دارم

 

ولی تو  ازم بریدی رفتی از پیشم و دور و دورتر شدی حتی باهام خداحافظی هم نکردی!!

ای کاش هیچوقت بهار عشقتو باور نمیکردم...ای کاش به نامهربونی هات دل نبسته بودم تا امروز مجبور به تحمل تنهایی نمی شدم.

 

وقتی که اومدی تو قلبم نشستی و پنجره های عشق و باز کردی و معنای دل بستن رو بهم یاد دادی. اما زود رفتی و قسممون را شکستی.

رفتی و دلمو به آتیش کشیدی .تنها مرهمی که بر زخم قلب و روحم داره اشکهایی هستش که بی اختیار از چشمام میریزه چون که تو گریستن را با رفتنت بهم یاد دادی، همونطور که با اومدنت خنده را بهم یاد داده بودی...

خبر عقدتم از سمانه شنیدم. مبارکا باشه شاه بانوی آرش.

لعنت به من. لعنت به منی که وقتی گفتی آرش عشقمو بهت ثابت میکنم بهت اعتماد کردم و دل بستم به کسی که مثل آشغات رهام کرد.

خدایا شکستم

بدجور شکستم. تکه های قلب شکستمو از زمین بردار. دیگه خسته شدم خدا

مرگمو برسون.............

+نوشته شده در برچسب:,ساعتتوسط آرش | |

به نام خدای عشق

خدای زیبایی ها

خدایی که عشقی تو قلبم گذاشت که انقدر داغونم کرد

خدایا شکستم

به خودت قسم شکستم

چقدر دردناک شده زندگیم که هر لحظه آرزوی مرگ دارم

خدایا من که دستم به آسمونت نمیرسه

ولی تو دستت به زمین میرسه پس منو ببر به آسمونت که دیگه خسته شدم

خداااااااااااااا یعنی واسه مرگمم باید بهت التماس کنم؟!؟

بسه دیگه بسمه

سهم من از زندگی شده همین

شب ها خوابیدن با چشم خیس....

.........................

+نوشته شده در برچسب:باور عشق,عشق,قلب,تنهای تنها,ساعتتوسط آرش | |